وانیاوانیا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

هدیه با شکوه خدا

برای سه سالگیت

باز کن پنجرهها را که نسیم روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است لمس بودنت مبارک دخترکم شب تولد توست تو کی یکسال بزرگتر شدی که من نفهمیدم ؟ شاید آنقدر سرم را بالا گرفته ام و به روزهایی مبهمی که خواهند رسید چشم دوخته ام مجالی برایم نبوده که به دیروز هم نگاهی کنم ...روز و روزگاری که از آن در حال گذاریم تمام  ذهنم را درگیر کرده چقدر کار ناتمام و راه نرفته باقیست ...جز خودم چه کسی افق آرزوهای مرا میبیند ؟پهنای نگرانیم را؟ عمق دلبستگیم را؟ دلم گرفته از این ابرهای خاکستری نگاهم دلم کوچ میخواهد به مزرعه ای سبز و آسمانی آبی فکر میکنم چه خوب که هنوز خواندن نمیدانی و چه خوبتر خواهد شد اگر روزیکه...
14 مهر 1391
1